جدول جو
جدول جو

معنی بر او - جستجوی لغت در جدول جو

بر او
(بَ)
مرکّب از: بر + او، علیه کسی. به زیان کسی. ضد او
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزاو
تصویر برزاو
(پسرانه)
مد دریا (نگارش کردی: بهرزاو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برچاو
تصویر برچاو
(پسرانه)
منتظر، زیبا، پدیده (نگارش کردی: بهرچاو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برتاو
تصویر برتاو
(پسرانه)
جای آفتابگیر (نگارش کردی: بهرتاو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برکاو
تصویر برکاو
(پسرانه)
دامنهکوه (نگارش کردی: بهرکاو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براو
تصویر براو
(پسرانه)
زمینی که بوسیله چشمه یا رودخانه آبیاری شود (نگارش کردی: بهراو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیغمبر اولوالعزم
تصویر پیغمبر اولوالعزم
پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد، پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند شامل حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد (ع) که آخرین پیغمبران است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
قوارۀ جیب. شکلۀ خربزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
برنا. برناک. جوان. شاب. (یادداشت دهخدا). رجوع به برنا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
مرادف بر رخ. یک سمت رو. کنایه از رخسار. (آنندراج) :
گذشت از آن بر رو زلف با خطش سر زد
کنون نهاده ز هر حلقه چشم بر کمرش.
کلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
طایفۀ سرگین کش و کناس. (انجمن آرا) (آنندراج). طایفه ای را گویند از جنس کناس و سرگین کش. (برهان). ج، براوان: ملک را بدست گرفت و حرام نمکی بسیار کرد و او را براوان شبانه کشتند
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ)
پسر کلوتر دوم و برترود (حدود 600 تا 639 میلادی) پادشاه نستری از 629 تا 632 و پادشاه منحصر فرانسه به سال 632، (... دوم) پسر سی ژبر سوم متولد به سال 652 پادشاه استرازی در 676 میلادی و مقتول به سال 679، (... سوم) پسر شیلدبر سوم پادشاه نستری و بورگنی در 711. وفات 715 م.
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
دهی است از دهستان اوشیان شهرستان رودسر که در 27 هزار و پانصدگزی جنوب خاوری رودسر و پنج هزارگزی چابکسر واقعشده و جلگه ای معتدل و مرطوب و دارای 100 تن سکنه است. محصول عمده آن برنج، چای، لبنیات و کار مردم زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از براو
تصویر براو
علیه کسی، بزیان کسی، بزبان کسی
فرهنگ لغت هوشیار
آب خزانه ی دوم حمام های قدیم که جهت آب کشیدن در خزانه آبگیری
فرهنگ گویش مازندرانی
رفتار، رفتار کن
دیکشنری اردو به فارسی